جدول جو
جدول جو

معنی سنگ ری - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ ری
مرتعی در کجور، پر سنگ و ریگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ سا
تصویر سنگ سا
چیزی که با آن سنگ را می ساییدند، سنگ تراش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ زر
تصویر سنگ زر
محک، سنگی که طلا یا نقره را به آن می مالند و عیار آن ها را آزمایش می کنند، وسیله ای برای امتحان یا تعیین ارزش چیزی، سنگ محک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ ریز
تصویر رنگ ریز
رنگرز، صباغ، کنایه از حیله گر، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ زن
تصویر سنگ زن
ترازویی که یک کفۀ آن سبک تر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
رنگ سبز مایل به آبی، هر چیزی که رنگ آن شبیه زنگار یا مس زنگ زده باشد، به رنگ زنگار، سبز رنگ، زنگ زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انگوری
تصویر انگوری
تهیه شده از انگور مثلاً شراب انگوری، انگورفروش، صاحب باغ انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ آس
تصویر سنگ آس
هر یک از دو سنگ مسطح و گرد و برهم نهاده که غلات را با آن خرد و نرم می کنند، سنگ آسیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنگ رو
تصویر رنگ رو
کنایه از رنگ و ظاهر چیزی، زیبایی و درخشندگی، رنگ و روی، رنگ و رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ ریزه
تصویر سنگ ریزه
خرده سنگ، ریگ، حصاء، حصیٰ، حصبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ رو
تصویر سنگ رو
گستاخ، بی شرم، بی حیا، سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
دهی از دهستان میمنداست که در بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد واقع است و 268 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به شهر انگوریه (آنکارا) که امروز پایتخت ترکیه است و آنقره یا آنکارا نامیده می شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کسی که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند. (فرهنگ رشیدی). کنایه از شخصی است که به اندک مبالغه مطلب بزرگی را قبول کند. (برهان). کسی که بدون ابرام درخواست کسی را قبول نماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک روی شود، کنایه از بخیل و ممسک و ترشرو باشد. (انجمن آرا) :
بنالید درویشی از ضعف حال
بر تنگ رویی خداوند مال.
سعدی (از انجمن آرا).
، باریک چهره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تنگ روی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
سنگ برنده. حجار. آنکه سنگ از کوه و جز آن برد. سنگلاخ. (ناظم الاطباء) ، هم سفر و رفیق سفر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 290 تن سکنه است. آب آن از قنات و رودخانه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ بَ)
سنگ شجری. (آنندراج). رجوع به سنگ شجری شود
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
انگار. گویی: انگاری باران می آید. (یادداشت مؤلف). و رجوع به انگار شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 5 هزارگزی شمال خاوری صالح آباد که دارای 119 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ برق
تصویر سنگ برق
درخش سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ زر
تصویر سنگ زر
محک، سنگی که ریزه های زر بر آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انگوری
تصویر انگوری
شرابی که از انگور بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ رو
تصویر رنگ رو
رنگ صورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگسری
تصویر سنگسری
منسوب به سنگستر از مردم سنگستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگاری
تصویر زنگاری
سبزرنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگ زر
تصویر سنگ زر
((سَ گِ زَ))
سنگ زر، سنگی که با آن عیار طلا را می آزمایند، آزمایش، محک
فرهنگ فارسی معین
روستایی از دهستان چهاردانگه ی هزارجریبی ساری، روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین سنگی، سنگ چین
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لفور سوادکوه، از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چلندر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
دل سنگی، سنگ دل
دیکشنری اردو به فارسی